کراش بی کراش ٢

گفتم که یکی بود داشتم روش کراش پیدا میکردم بعد ماشینشو دیدم و انقد شاخ بود که بیخیالش شدم؟

عاقا طی تحقیقاتی مشخص شد طرف واقعا خانوادش خیلی شاخن.باباش فوق تخصص داره و مامانش متخصصه.خیلی معروفن تو شهر دانشجویی و اساتید ماهم ازشون حساب میبرن حتی و اینو هرجور شده پاسش میکنن.و گویا دوست دخترم داره از همکلاسیاش که فکر میکنم بدونم کیه خیلیم زشته اصن(آیکون حسودی)

خلاصه که پرونده این مورد بسته شد.

یه مورد دیگه ام دوتا از رزیدنتای جراحی دانشکدمون هر روز صبح میان بوفه املت میخورن.یکیشون خیلی جنتلمن و جذابه.ولی یه اصلی هست که میگه تو غلط میخوری اسم کراش بیاری دیگه:))

عید عروسی دختر داییمه که هم سنمه.نیگا تو رو خدا دغدغه ی اون چیه الان دغدغه من چیه🤦🏻‍♀️😂

۱۵ لایک:)

بی خواب طوری

+یکی از عادتام اینه که وقتی حس کنم خوابم میاد و مسواک بزنمو بیام بخوابم اگه خوابم بپره بعد از اون هیچ کار خاصی نمیتونم بکنم!یعنی فقط میتونم پای گوشی باشم همین!الانم از همون وقتاس گفتم بیام یه سری به وبم بزنم اقلا.

+بیشتر نمره ها اومدن.خداروشکر میکروب عملی که نگرانش بودم رو پاس کردم ولی با نمره دقیق ١٠😂میکروب تئوری حدود ١٣😄.بعد حالا در وصف بقیش اینجور بگم که عمومیا دارن معدلمو داغون میکنن به جای اینکه معدلو ببرن بالا!به طور مثال فرهنگ و تمدن اسلامی شدم ١٢!که خب کلا استاد به همه بد نمره داده و لج کرده به خاطر اینکه اول ترم گفت باید همتون پول بهم بدین کتاب بخرم و هرکی نده بره حذف کنه درسو!و ما هم اعتراض کردیم و نتونست کاری کنه لجشو اینجوری خالی کرده!در عجبم واقعا که چطور انقدر ادما میتونن پول پرست باشن اونمکسی که جایگاه استاد دانشگاه رو داره!خلاصه معدل این ترم به فنا رفت گویا:))مهم نیست برام البته مقدار زیادیش هم به خاطر کم کاری خودم بود ولی گذشت دیگه فقط خداروشکر هیچ درسی رو نیوفتادم اقلا.

+کلاسا از شنبه ١٣ ام شروع میشه اما بچه ها گفتن تا ٢٢ ام نیایم.تازه میخواستن بگن تا ٢٧ ام نریم سر کلاس که ما اعتراض کردیم حوصلمون سرمیره تو خونه دیگه:) جالبیش اینه که بچه های ساکن توی شهر دانشجویی بیشتر مشتاق سر کلاس نرفتنن!و خب فعلا دارم از تعطیلات لذت میبرم:))

+از ترم جدید میخوام واقعا تغییر داشته باشم.درسای اختصاصیمون مثل پوسیدگی شناسی و رادیو و کنترل عفونت و تجهیزات  شروع میشه که نمیخوام براشون کم کاری کنم و باید از همون اول حسابی براشون زمان بذارم.تصمیم داشتم برم سراغ ساز اما خیلی گیجم.ساز مورد علاقم پیانوعه اما چون خونه نیستم و اونجا هم جایی رو ندارم تصمیم داشتم کیبرد بگیرم که بشه توی خوابگاه ازش استفاده کرد و توی شهردانشجویی برم کلاس و همونجا با پیانو هم کار کنم یه مقدار که یه عده میگن اینکارو نکن و بده و اینا.گیتار و سنتور رو هم دوست دارم اما خیلی کمتر از پیانو.حالا باید یه مقدار تحقیق کنم ببینم چی میشه.و جدی باید زبان کار کنم و یه مقدار کارای ترجمه ای انجام بدم چون حدود ٥ ساله که زبان کار نکردم و واقعا وضعیتم افت شدیدی داشته.خلاصه که ایشالا ترم پر باری باشه.

+یه نفر رو دوستش دارم اما ازش متنفرمممممم!این حجم از تضاد حسی برای خودمم عجیبه!(نامبرده دختره البته😄)

فعلا همینا!:/

۳ نظر ۹ لایک:)

تولدت مبارک!!!

تولدشه.براش پیام نوشتم که سر ساعت 00:00 بفرستم.نفهمیدم چی شد که دیدم در اون حین  چشمام شروع کردن به سوزش و اشک کل صورتمو پر کرد.یهو بابام اومد تو اتاق و دید دارم گریه میکنم.موند و نشد براش اون زمان پیام بفرستم.یه دقیقه دیر شد.فرستادم.و بازم ادامه ی گریه.که چی شد که به اینجا رسیدیم؟یهو چی شد که همه چی عوض شد؟که بازم به این نتیجه رسیدم همه چیز تقصیر من بوده و هست.جوابمو داد.دلم طاقت نیوورد.زنگ زدم بهش تصویری ببینمش.اولش گریه کردم و تهش با خنده قطع کردم.فقط کاش بود.همین بودنش با وجود نبودنش برام کافیه.لعنت به بعضی نبودن ها و بعضی بودن ها...

۱۵ لایک:)

چی شد که گند زدم تو معدلم؟

خواستم بخوابم یادم افتاد فردا امتحان دارم:))به م.ز که هم اتاقی و هم کلاسیمه گفتم راستی فردا امتحان داریما.گفت عه یادم نبود صب بیدارم کن پس.منم گفتم باشه و دوتایی گرفتیم خوابیدیم بدون اینکه حتی لای جزوه رو باز کرده باشیم:))

حس میکنم دوستیم با یه شیرازی از اولشم کار اشتباه بود😁

و نهایتا سوالی که برام پیش میاد اینه که چی شد که من انقدر بیخیال شدم؟؟؟

+اینایی که میان کتابخونه و راه میرن اونم با کفشای چیلیک چیلیک طور:/خیلی بیشعورن:||حتی اگه این آقا سال چهاریه که سنش خیلی بالاتر از ماست و خیلی مهربون و خوش اخلاقه باشه اون فرد😑

++گفته بودم از جاذبه های گردشگری دانشکدمون بوفه و کتابخونه ی مختلطش به حساب میاد؟:))

۹ نظر ۸ لایک:)

یادم تو را فراموش...

داشتم ویروس میخوندم برای امتحان.گفته بود جواب نتایج آزمایش  needle stick برای HCV ٦ تا ١٢ هفته بعد میاد.احتمال ابتلا هم 0.3% هست.یاد دکتر گلسا افتادم.از ته ته ته دلم آرزو کردم حالش خوب باشه و خدایی نکرده اتفاقی براش نیوفته.بعدش دیدم جالبه که دارم برای یه نفر که نه میشناسمش نه میدونم کجاست دعا میکنم.گفتم ممکنه یعنی یه روز یه نفری که نمیشناسمش و شاید یه جای خیلی خیلی دور باشه یهو یاد من بیوفته و برام دعا کنه؟


+درگیر امتحاناتم.حالا اونقدرام نمیخونما ولی ذهنم که درگیر بشه انجام کار دیگه و نوشتن برام سخت میشه.ایشالا زود تموم میشه و برمیگردم...

۱۵ لایک:)

و بازهم home sweet home

تازه امروز رسیدم خونه و چقدر دلم خونمونو میخواست.همین آرامشی که خونه داره خودش یه دنیا ارزش داره.

روز اخر امتحان میکروب عملی داشتیم.تا حالا هیچ امتحانی رو به این بدی نداده بودم.امتحان واقعا سخت و سنگین بود هم مباحثش هم خود امتحان و سوالاش.امتحان کاملا تشریحی و یه سریا بلند پاسخ!!!بود و ایستگاهی بود یعنی ٣٠تا ایستگاه داشت بعد هرکدوم حدود ٣٠ثانیه یا کمتر زمان داشت و زمان که تموم میشد بوق میزدن و باید میرفتیم ایستگاه بعدی و خیلیاشو یه عالمه لوله میدادن تا میومدی تشخیص بدی تایمت تموم میشد و اصلا نمیرسیدی بنویسی!تقلب هم نمیشد کرد و کاملا قرنطینه میکردن همه رو.خلاصه که جدا احتمال داره که بیوفتمش☹️مهم نیست ترم دیگه واحدام کمه میتونم برش دارم اما حسی که سر امتحان داشتم خییییلی بد بود چون یهو اومدم داخل آزمایشگاه استرس گرفتم همه چیز یادم رفت!!!بعد من تا میومدم به ذهنم فشار بیارم چیزارو یادم بیاد تایم تموم میشد باید میرفتم ایستگاه بعد و یه تشخیص جدید.حالا امتحان تموم شد و حس بدش هنوز باهامه☹️

حدود دو هفته فرجه داریم و باید بخونم حسابی مخصوصا برای میکروب و نوروآناتومی و ویروس.امیدوارم این ترم هم به خیر بگذره

۱۱ نظر ۶ لایک:)

کراش بی کراش

کلی سر کلاس پست تولد نوشتم بعد کلاس تموم شد یادم رفت سیوش کنم همش پرید🤦🏻‍♀️یه شونصد باری دارم از این لونه گزیده میشم😑😑

داشتم روی یکی از ترم بالاییا کراش میزدم تا اینکه ماشینشو دیدم.زیادی رویایی بود بیخیالش شدم دیگه☹️🤒کلا یه چنتا بچه معمولی هستیم توسط یه مشت موجود خفن پولدار احاطه شدیم😐چه وعضیه بابا😑کاش اقلا یه پلاکارد بزنن روشون بگن ما بچه پولداریم الکی کراش نزنیم خب☹️☹️


۵ نظر ۷ لایک:)

ترسو یا همون بزدل حتی

می نویسم بی مخاطب،تو بخوان از ته دل واقعی و با مخاطب!!!

+مدتی بعد نوشت:خودش اومد گفت منظورت کیه؟خب میشه گفت از ویژگی هام اینه که معمولا توانایی خوبی برای پیچوندن آدما دارم!!!پیچوندمش که توضیح ندم هرچند منطمئنم فهمید منظورم با خودش بوده... 

میخوام بیام از خوبیای این مدت بنویسم اما هر بار اومدم بنویسم یه چیزی شد که بیشتر بهم ریختم!بمونه واسه وقتی که حالم یه ذره بهتر باشه

۱۰ لایک:)

79

گفته بودم از یکی از ترم بالایی ها که انگار از من خوشش اومده.خب من اصلاااا نمیتونم ازش خوشم بیاد!و اون طی این مدت هی پا میشه میاد باهام چت کنه!عمیقا دهن منو سرویس کرده.هی سعی میکنم سرد جوابشو بدم بفهمه خودش از رو نمیره اصلا!ولی در هر حال هرجورم باشه من یاد گرفتم مودبانه و با احترام جوابشو بدم.و داره سوء استفاده میکنه!

امروز پیام داده خانوم دکتر بلدی غذا درست کنی؟گفتم تا حدی گفت در حد تخم مرغ یا فراتر؟گفتم یه کم فراتر میگه چی مثلا!!!میگم برنج و خورش و ماکارونی و اینا.برگشته میگه امروز هوس ماکارونی کرده بودم فلان جا(یه رستوران معروف)سفارش دادم بهم نچسبید دنبال ماکارونی خونگی میگردم!!!منم گفتم چه بد و دیگه جوابشو ندادم.

الان که چی مثلا؟چه تصوری از من داری که پاشم برای جنابعالی غذا درست کنم بفرستم؟درک نمیکنم این حجم از وقاحت رو!!!اگه صمیمیتی هم داشتیم یه چیزی!سر یه موضوعی قرار بود با یه رزیدنت هماهنگ کنه برام شمارمو گرفت که خبر بده حالا جدا اعصابمو بهم ریخته!یه استوری بذاری میپره دوساعت میخواد حرف بزنه!والا نمیدونم چرا یه عده وقتی باهاشون محترمانه برخورد میکنی فکر میکنن داری بهشون پا میدی!واقعا که وقیحن!!!

۹ نظر ۱۰ لایک:)

78

عمیقا به این نتیجه رسیدم که ٨٠ درصد شوخیایی که اطرافیان باهامون می کنن واقعیتیه که میترسن مستقیم به خود آدم بگن.شوخیای اطرافیانتونو جدی بگیرین.


دیشب رسیدم شهر دانشجویی.دانشگاه عمیقا مسخره شده!یا استادا حضور غیاب نمی کنن و نمیریم یا میریم و کنسل میشن کلاسا این بین فقط به خاطر یه سری کلاس مسخره فقط میریم دانشگاه!کلا حس نمی کنیم داریم دانشگاه میریم!و خیلی مسخرست که ترمی مثل ترم قبل اونقدر برناممون سنگین بود که کلی اذیت شدیم و این ترم انقدر مسخرست!هفته دیگه امتحان میکروب دارم و اصلا نمیدونم میکروب راجع به چیاست!و همچنان تصمیم به خوندن ندارم!فصل دو فرندز رو دارم می بینم.جلد ٩کلیدر رو شروع کردم.و همین!کار خاص دیگه ای انجام نمیدم!دلم میخواست کلاس زبان برم ولی الان اصلا شرایطشو ندارم.شدیدا متاسفم که منی که اونقدر زبانم قبلا قوی بود الان تا این حد همه چی یادم رفته باشه حتی به سری گرامرای ساده رو!که خب قطعا ٥سال دوری از زبان خوندن دلیلش بوده.نمیدونم اصلا از کجا شروع کنم!چی بخونم چیکار کنم!میخوام اقلا یه چند تا کار مفید انجام بدم این ترم که بیکارترم.

توی چند تا پست قبل گفتم از یکی از همکلاسیا که روز کودک رو بهش تبریک گفتم.حالا گیر داده چرا برام کادو نگرفتین!😐منم گفتم یادم رفت و اینا و در نهایت قرار شد واسه تولدش کادو ببرم😐😐جالبیش اینه که روز تولدمون یکیه و ٢ آذره.میخوام برم براش پستونکی چیزی بخرم😁کاش دست دوم گیر میومد الان همین پستونکام فک کنم خداتومن شده!گیری افتادیما!

۶ نظر ۶ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان