اینقدر تنفر برانگیز نباش گلم-___-

ببین پسر قشنگم(آیکون بالا اوردن)اینکه جنابعالی تونستی پزشکی بیاری(به جهنم که رتبت بیشتر از ٤برابر الان من بود)دلیل نمیشه انقدر خودتو بگیری مخصوصا جلوی من:/.حیف که نمیخوام فک و فامیل اون روی بی تربیت منو ببینن وگرنه میگفتم که مریض اینو بالا سرش ببینه قطعا یه سکته میزنه:||.ایش پسره ی سیاه سوخته ی غول تشن:///اعصاب ندارم اصلا از دست فک و فامیل عزیز:!.

۹ نظر ۷ لایک:)

کنکور نوشت3

ادامه مطلب ۴ نظر ۶ لایک:)

کنکور نوشت2

ادامه مطلب ۳ نظر ۵ لایک:)

کنکور نوشت

ازتون عاجزانه خواهشمندم که به وضعیتتون مغرور نشید.به خصوص وضعیت درساتون.خیلیا به خصوص پشت کنکوری ها روی یه درسایی یه غرور خاصی پیدا میکنن.این غرور منو زمین زد شما دیگه راه منو نرید.غرور باعث شد که دینی٩٢وعربی٨٤سال قبل من تبدیل بشه به دینی٦٢وعربی٧٣امسال.شکست بزرگیه که با یک سال موندن آدم کمتر از چیزی بشه که سال پیشش بوده.پس لطفا لطفا لطفا خوب بخونید درسارو و درسی رو ول نکنید یا صرفا به خاطر اینکه درصدای آزموناتون خوبه براش کم کاری نکنید.شاید کل ساعت مطالعه عربی من بعد از عید(به جز زمانی که برای زرد عمومی میذاشتم)حداکثر٨ساعت بوده.واقعا تاسف برانگیزه که عربی ای که میتونست ١٠٠بشه به یه درصد نه چندان مطلوب تبدیل بشه.
یکی از دوستان درصدامو پرسیدن:ادبیات٦٨عربی٧٣ دینی٦٢ زبان٨٤ ریاضی٧٣(که با اطمینان میگم پاسخ٢تا سوال رو اشتباه وارد کردم وگرنه درصدم٨٢بود)زیست٦٢ فیزیک٥٧ شیمی٥٩
رتبه ی چندان خوبی نیاوردم ولی با اینحال هر سوالی داشتید هستم😊
۲ نظر ۱۰ لایک:)

دنیا مگه دو روز بیشتره؟؟؟

بیخیال فاز غم.گذشته گذشت آینده هم که هنوز نیومده.پس چرا الانمو هدر بدم؟؟:))

[وی هندزفری را در گوشش می چپاند و آهنگ آسه آسه ریزه ریزه داره قلبم میره واسه راپلی کرده و همزمان زلزله وار در تخت حرکات موزون را با چاشنی عشوه انجام میدهد و غصه میخورد که یکیم نیس قربون صدقه عشوه ریختنش برود و به درکی گفته و همانگونه ادامه می دهد]

۷ لایک:)

چرا هرچی جلوتر میرم گیج تر میشم؟؟

باتموم تحقیقاتی که دارم انجام میدم هنوز نمیدونم برای شرایط بهتر برم دندون یا برای علاقه برم پزشکی.رتبم به داروی بهشتی و یا حتی تهران(با احتمال کمتر)هم میخوره و خر درونم هی میگه برای دانشگاه بهتر برم رشته ای که علاقه ای بهش ندارم نه به دوران تحصیلش نه به شغل آیندش.انتخاب سختیه واقعا.فردا قطعی میشه انتخابم ولی هنوز گیجم

+میترسم از اینکه برم دنبال پزشکی و سختی هاش اونقدری زیاد باشه که علاقم تبدیل به بی تفاوتی و حتی تنفر بشه.میترسم از اینکه برم سراغ دندون یعنی رشته ای که صرفا معتقدم ازش بدم نمیاد ولی علاقه ی آنچنانی هم بهش ندارم و در اصل بی تفاوتم بهش و اگه برم برای اینه که امید داشته باشم که بعدتر بهش علاقه پیدا کنم.من آدم شلوغ و شیطونیم.نمیتونم یه جا بند بشم و این یه سال کنکور داغون شدم به همین خاطر والان فکر اینکه برم رشته ای که باید بشینم یه جا و یه کار آروم و نه چندان مهیج رو انجام بدم برام عذاب آوره.تصمیمم تا سالها با منه.حالا حالاها قصد ازدواج ندارم ولی میترسم از اینکه برم پزشکی و یه زمانی بچه من بشه مثل خیلی از دوستام که مادر پزشک داشتن و توی رفاه بودن ولی همیشه کمبود مادر داشتن.انتخاب ترسناکیه...

+با خیلیا صحبت کردم یه روز از٤عصر رفتم و١٠شبش برگشتم.بیمارستان دانشگاه رفتم و یه کلینیک بزرگ که هم پزشک داشت و هم دندانپزشک.با دندونپزشکی حرف زدم که گفت میخواستم برم پزشکی ولی خانوادم نذاشتن و الان خیلی خوسحالم از این بابت که اومدم توی این رشته.با دندونپزشکی حرف زدم که گفت مشکل بدنی پیدا کردم و کاش میرفتم پزشکی.با یه پزشک صحبت کردم که گفت اگه برگرده حتما میره دندون و الان خستس از این همه فشار.با پزشکی حرفیدم که عاشقانه از رشتش میگفت و راضی بود که اومده.با پزشکی حرف زدم که دخترش هم امسال کنکور داد و شرایط منو داشت و میگفت راضیم از پزشکی اومدنم ولی دوست دارم دخترم بره دندون چون نمیخوام بهترین سالهای زندگیشو توی سختی بگذرونه.آخرینش هم یکی از دوستای بابام بود و دندونپزشک و کلی برام حرف زد و تهش گفت حلالت نمیکنم بری پزشکی:))و کلی دلایل منطقی برام آورد.همچنان مرددم.دندون برام یه تصمیم عاقلانس ولی پزشکی یه تصمیم احساسی.هنوزم مرددم ولی تا حالا تصمیمای زندگی رو سعی کردم عاقلانه بگیرم و پشیمون نشدم در نهایت.میترسم از اینکه حالا تصمیم عاقلانه نگیرم و پشیمون بشم.

۱۱ نظر ۸ لایک:)

تموم شد...

رتبه ها هم اومد بالاخره.شهر خودمون نبودم و به نت دسترسی نداشتم.به بری گفتم رتبمو ببینه.وقتی خواست بگه انقدر اذیتم کرد که وسط خیابون زدم زیر گریه.خیلی بدتر از اونی شد که فکر میکردم.درصدام خوب بود ولی رتبه ...سه رقمی شدم ولی فکر نکنم بتونم شهر خودمونو بیارم.خدایا بقیشو هم به خودت میسپارم.برم تحقیقات انتخاب رشته و انتخاب بین پزشکی و دندون.احتمالا یه پست در موردشون بذارم و نیاز به کمک دارم.خیلی گنگم.نه خوشحالم نه ناراحت.خیلی فکرا داشتم و همش به هم ریخت.هرچی بود تموم شد...خدایا بقیه راه رو کمکم کن...

۹ نظر ۶ لایک:)

همکلاسی

آخرین باری که باهم توی یه کلاس بودیم 13سال پیش بود.سالی که پیش دبستانی میرفتیم.من یه دختر آروم و ساکت و مظلوم بودم و اون یه پسر فوق العاده شیطون و کمی بیش فعال.زمان زیادی گذشته.خیلی عوض شدیم دوتامون.حالا من شدم یه دختر شلوغ و شیطون و اون شده یه پسر آروم و جدی و کمی مغرور.حالا بعد از این همه سال امروز با هم توی یه کلاسیم.کلاس رانندگی.عجیب دنیاییه...

۷ نظر ۵ لایک:)

زندگی پس از کنکور

امروز با قلی رفتم آزمایشگاه تا گروه خونیمو برای گواهینامه مشخص کنم.درسته که نه قیافمون و نه اخلاقمون و نه رفتار و طرز زندگی و عقایدمون هیچ شباهتی با هم نداره اما ته دلم امید داشتم که گروه خونی مثله همه دیگه.خیرسرمون دوقلوییم.ولی بعد از مشخص شدن نتیجه فقط پوکر فیسانه داشتیم به هم دیگه نگاه میکردیم.منOشدم و اونB.قشنگ مشخص شدچقدر ما دوتا با هم تفاهم داریم:||

این روزا بیکارم.فیلم می بینم کتاب میخونم نقاشی می کشم آشپزی میکنم کیک می پزم:))بیرون میرم و خلاصه دارم تموم کارایی رو که خیلی وقته خودمو از انجام دادنشون محروم کردم انجام میدم.ولی امان از استرس.استرسی که دیگه جرئت ندارم درموردش برای دوستام بگم چون به هرکدوم میگم هر چی از دهنش درمیاد بهم میگه که چرا الکی استرس دارم و حتی مورد داشتیم تو گروه گفتم و سریع از گروه انداختنم بیرون:||بلاگرای گروه شاهدن:))سعی میکنم حواسمو پرت چیزای دیگه کنم.میشینم کنار مامی جان و نقشه ایرانو میذاریم جلومون و خیلی با اعتماد بنفس شهر انتخاب میکنیم.از شهرای شمال غربی که میگم مامی میگه نه اونجاها سرده بعدم ترکی حرف میزنن نمی فهمی بیسواد میمونی:/شهرای غربیو میگه داعش میکشت:/شهرای شرق و جنوب شرق رو که میگم میگه نه من تورو میشناسم چه موجود پول دوستی هستی میری اونجا میبینی پول قاچاق مواد خوبه قاچاقچی میشی:||شهرای جنوبی رو میگه گرمه میپزی.شهرای شمالیو میگه هرروز باید نگران باشم سیل نکشت:/یعنی اذیت میکنه ها.منم لج میکنم میگم یا رتبم خوب میشه میرم تبریز یا بد میشه میرم زابل که دور باشم ازتون.خودش که میگه من دلم روشنه شهر ی قبول میشی منم میگم بی زحمت نورافکن دلتو یه جوری کن که همینجا شهر خودمون قبول شم.خلاصه که سرمو گرم میکنم امیدوارم که نتیجه خوب باشه فقط.خدایا به امید خودت.

۷ نظر ۴ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان