لیزیک

خب کارامو کرده بودم که از پس فردا برم تهران و چن روز اونجا باشم،کلی با دوستم برنامه ریخته بودم که بریم اونجا و خستگی این مدتو خالی کنیم که خب یهو عمل لیزیکم اوکی شد و ایشالا قراره فردا انجام بشه.یکم استرسشو دارم.از درد و سوزشش میترسم.امیدوارم زود خوب بشم تا برای دانشگاه مشکلی نداشته باشم دیگه.دعام کنین لطفا.به دعاهاتون ایمان دارم❤️❤️

تا چند روز هم احتمالا نیام زیاد سراغ گوشی.همین:))

۱۷ لایک:)

گروه بالینی

خب ما از ترم ۵ گروه بندی میشیم و خیلی از کلاسامون بر اساس همین گروهمونه.ما از خیلی وقت پیش تصمیممونو گرفته بودیم و دیگه درگیرش نبودیم.حالا الان که باید دیگه اسامی رو تحویل بدیم یه بحثی پیش اومد و گروه بالینی‌مون قشنگ پاشید از هم!فقط به خاطر خودخواهی یه عده!انقدر عصبی و ناراحتم که حد نداره.نمیدونم قراره الان چیکار کنیم اصلا!همه گروه های خوب هم پره!چقدر مسخرس که همین اخر کار که باید گروه جمع شه یهو اینجوری شد!از فکر کردن بهش هم خستم حتی.برام مهم نیست فقط با ۲نفر دیگه باشم مهم نیست دیگه کجا باشم.

+از وقتی اومدم خونه به شدت حس خستگی دارم.دیروز رفتم برای تشخیص لیزیک که به خاطر خنگیم که روز علوم پایه لنز زدم گفتن تا یه هفته نمیتونم عکس بگیرم.کاش این لیزیک چشمام زود تموم شه فقط.نگرانم به دانشگاه بخوره و اذیت شم و از طرفی اصلا حاضر نیستم دیگه عینک و لنز و کوری رو تحمل کنم.البته جالب اینه که بیشتر اطرافیانم وقتی میگم که میخوام لیزیک کنم میگن مگه تو عینکی‌ای؟😂

یه عالمه مهمون داریم این مدت.احتمالا برای تاسوعا و عاشورا بریم جایی و بعدش بازم مهمون داریم.دلم میخواست یه سفر تهران هم برم که به خاطر لیزیک فک نکنم برسم.یه عالمه کار دارم و یه عالمه خستم.وای که فقط منتظرم لیزیک کنم و تا چند روز انقدر بخوابم تا بمیرم.قشنگ خستگیم در بره

۹ لایک:)

علوم پایه فررررت

روز قبل امتحان خیلی استرس داشتم اما همون روز نه.سر جلسه یه جاش دیدم دارم از دل درد می‌میرم و گفتم حتما عصبیه که خب اتفاق دیگه ای بود و خلاصه بدبختی ای داشت از شانس من.

کلید قطبمون خیلی دیر اومد و تصحیح کردم و ایشالا پاسم.فقط الان مث دوران کنکور خوره افتاده به جونم که نکنه اشتباه وارد کرده باشم چیزی رو.ایشالا که مشکلی نباشه.یه سری سوال هم از یه مبحث یه درسی که نباید میدادن رو داده بودن که میگن هرسال اینا رو میدن اما بچه ها اعتراض کنن حذف میشه و در نتیجه نمرم میره بالاتر.هرچند نمره اهمیتی نداره اصل پاس شدنه که شکر تموم شد.

چقدر استرس کشیدم سر علوم پایه.تابستونمم خراب کرد.برم که این چند روز باقی مونده رو حسابی استراحت کنم

۱۶ لایک:)

تخریب روحیه

اومدم خونه خالم.سر ناهار با پسرخالم از علوم پایه میگفتیم که گفتم میوفتم بدبخت میشم.گفت نه بابا پاسی منم همین فکرو میکردم.بعد گفت چیزی ام حذف کردی؟شروع کردم به گفتن دیدم قیافش داره شبیه برگ ریخته ها میشه دیگه ادامه ندادم به گفتن حذفیاتم😂😂بعد شروع کرد به گفتن اینکه بشین فلان شکلی شانسی بزن😂😂قشنگ نا امید شد😂😂😂

حالا دخترخالم هی میگه تو از فلانیا که با سهمیه اومدن کمتری؟بیوفتی کشتمت

خالم میگه چرا نخوندی میگم اخه فلان شد و درسا دانشگاهمون فلان بود و اینا خالمم میگه فلانی ترم بالایی خودته همینجا رتبه شده بهونه نیار دیگه

خلاصه خواستم بگم هرچی تو خونه امید دادن بهم که پاسی این حرفا اینجا تخریب شدم🔫🙍🏻‍♀️خدا رحم کنه دیگه😂😂

۱۵ لایک:)

تموم شو لطفا

تو راهم.عادت به خوابیدن توی راه ندارم اصولا ولی عجیب اینبار خوابم میاد.مقاومت میکنم یکم تست میزنم هی.خستم.حس میکنم هیچی بلد نیستم.حس میکنم مغزم کار نمیده دیگه.چشمام درد میکنه خیلی زیاد.تست میزنم و می بینم که بله بلد نیستم!استرسم بدجوری کشیده بالا.فک کنم واسه کنکورم اینجوری استرس نداشتم.فقط امیدوارم به خوبی تموم بشه.

۸ لایک:)

چه وضعشه؟؟؟

مسخره ترین چیز در مورد علوم پایه اینه که منی که توی شهر خودمون یکی از دانشگاهای برتر!هست باید بکوبم برم حتما شهر دانشجوییم😐یه عالمه راه هم کلی زمانگیره و هم به شدت خسته کننده که تا چند روز بدن درد دارم براش😐هواپیما رو هم چک کردم و بلیطاش جوری گرونه حتی فکرشم نمیکنم.اخه بی وجدان ۵۹۰ تومن بدم واسه یه رفتن؟انصافه؟حالا خودم کم استرس و کمبود زمان دارم درگیری جمع کردن وسایلمم هست.تازه خوابگاه خودمونو بهمون نمیدن و باید بریم یه جای دیگه😐😐که البته من میرم خونه خالم.خیلی حرکاتشون مسخرس😑😑

۱۲ لایک:)

سهمیه ای ها!

نمایندمون لیست بچه هایی که قراره علوم پایه بدن رو فرستاده تو گروه که برای هر کس گفته که چه سهمیه ای داشته.آقاااا من اصن بررررگام ریخت اینو دیدم!!!ینی یه کسایی سهمیه ای ‌بودن که حتی فکرشم نمیکردم!بعد اینا یه سریاشون از نزدیکترین دوستام بودن و حتی کوچکترین حرفی در موردش نزدن!!!اقاااا من اصن شاخ در اوردم!!!

نماینده کارش درست نبود به نظرم که کل اطلاعات رو گذاشته ینی حتی شماره دانشجویی و شماره ملی همه رو هم گذاشته.البته نمایندمونم یکم در این مورد کرم داره😂

پ.ن:به نماینده پیام دادم شماره ملی و دانشجویی هارو حذفشون کنه از عکسه.اون روی خبیثمم میگه به یک طرفت که سهمیه ای ها رو نوشته اصن به تو مربوط نیست که بگی حذفشون کنه.اصن طلا که پاکه چه منتش به خاکه؟😏😈

۱۳ لایک:)

تموم شو دیگه لعنتی!

چشمام درد میکنه.سرم درد میکنه.بازم معده درد عصبی و استرسی اومده سراغم.چیزای جدیدی که میخونم توی مغزم نمیره.چیزایی که قبلا خوندمو مرور میکنم از خودم میپرسم یعنی من واقعا اینا رو خوندم؟و یک ساعت بعدش که همونا که مرور کردم رو هم یادم نمیاد.خستم.میرم اینستا تموم دوست و اشنا و فامیلو می‌بینم که همه در حال مسافرت و عشق و حالن.دختر داییم همسنمه.عید عروسی کرد.یکماهی هست که توی مسافرته.لایو گرفته بود و با صدای خمار میگفت بیشتر بریز هنوز مست نشدم.و‌ منی که اینجور چیزا رو حتی از نزدیک هم ندیدم.

خیلی جدی نگران نتیجه علوم پایه ام.خیلی جدی میترسم بیوفتم.آه میکشم که چرا همسن و سالام انقدر باید توی خوشی و شادی باشن بعد من انقدر درگیر.به خودم میگم تو بعدا نتیجه زحماتتو می‌بینی.

توی ذهنم مرور میکنم که یه روز اگه کسی گفت دکترا خیلی پول می‌گیرن و پول مفت درمیارن چجوری بکوبم توی دهنش...

پ.ن:بیشتر که فکر میکنم به خودم میگم بچه جون تو تازه اول راهی.مونده تا بنالی از سختی‌ها.

+کی گفته بچه‌های پزشکی و دندون و اینا خودشونو بالاتر میدونن از بقیه؟پس چرا من حس میکنم از بقیه بدبخت تریم؟

۱۱ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان