pre new year

پارسال شب عید یه عالمه فکر کردم. هزارجور هدف برای خودم گذاشتم که توی ۱۴۰۱ بهشون برسم. سال گذشت.به یه سریاش رسیدم. واسه یه سریش تنبلی کردم. یه سریش رو دیگه دلم نمیخواست بهشون برسم. و هزارتا داستان دیگه.ولی سال خوبی نبود چندان برام. سخت بود و به خودمم سخت گرفتم تا جایی که بدنم از استرس نابود شد. 

دیروز دوست صمیمی دبیرستانمو دیدم. باهاش حرف میزدم.میگفت چرا اینجور شدی چرا انگار افسرده شدی. نمیدونم حالم افسردگی هست اصلا یا نه. خیلی برام مهم نیست . حس بدی بهش ندارم.یکم گوشه گیرتر شدم. ارومتر شدم. یه چیزایی که یه زمانی برام زیادی مهم بود دیگه الان بی اهمیته. هرچی کههست باهاش اوکیم.

سال پیش رو احتمالا اتفاقای زیادی داشته باشه. فارغ التحصیلی ، احتمالا ازدواج و احتمالا مستقل شدن از لحاظ مالی. ولی الان دلم نمیخواد مثل پارسال هزارتا هدف بذارم. فقط یه برنامه دارم امسال. سعی کنم بیشتر لذت ببرم و کمتر خودمو اذیت کنم. کمتر خودمو سرزنش کنم و با خودم کنار بیام.

۱۰ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان