کنکور نوشت٩

خب خب دیگه رسیدیم به هفته آخر و تهش دیگه.قول دادم از روز آخر بگم براتون و روز کنکور

توی این پست حسابی گفتم از روز اخر و کنکور.

روز اخر وسایلمو اماده کردم برای فردا.مثل عادت همه ازمونام یه اتود برای حل کردنیا و یه مداد برای بقیه تستا برداشتم.یه پاک کن معمولی یدونه ام ازش کاموا رد کردم انداختم گردنم😁ازونجایی که خیلی عادت داشتم به خوراکی خوردن(همیشه دوستام متعجب بودن چطور انقدر خوراکی میخورم و میرسم تستا رو خوب بزنم و مشکل وقت هم نداشته باشم!!)یه عالمه شکلات اعم از مارس و کیت کت و ازین قبیل کوچولوعا اماده کردم ببرم.در مورد نوشابه های انرژی زا اگه قبلا امتحان نکردین سر ازمونا به هیچ وجه استفاده نکنین دیدم مورد که بخاطر همینا معدش رفلکس نشون داده و حالش بد شده و گند زده توی کنکورش.خلاصه که ترجیحا ازین چیزا استفاده نکنین اگه میشه.به جاش من یه شربت حاوی عسل و آبلیمو و زعفرون بردم با خودم سرجلسه که خیلیم خوب و انرژی زا بود😊

بعد از کنکور هم با اینکه مشاورم اکیدا گفته بود بررسی نکنم سوالا رو اما برای اطمینان سوالا که اومد توسایت سریع توی یه پاسخنامه جوابامو نوشتم.هیچی دیگه بقیشم که لذت از تابستونه که مطمئنا خودتون بهتر از من برنامه یختین😁

بچه ها کنکور تموم میشه.بدونین که هرچی که پیش بیاد قطعا به صلاحتونه حتی اگه باب میلمون نباشه.سالها بعد به گذشتتون نگاه میکنین و میبینین که چقدر خوبه که این راهو اومدین.فقط آرامش داشته باشین و از خدا ارامش بخواین.شما وظیفتونو تا الان انجام دادین بقیشو بسپرین به خدا.موفق باشین همگی.و بدونین روز کنکور یه نفر از میلیون ها کیلومتر اونورتر داره براتون دعا میکنه و ارامش میخواد براتون☺️چاکر شما😍

۴ نظر ۸ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان