بزرگ تر؟
یه چیزایی رو شنیدم و انگار دنیا دور سرم چرخید.بدجور ترسیدم از گذر زمان.از بزرگ شدن دیدن اتفاقاتی که هیچوقت فکرشو نمیکردم.بزرگ میشم و اطرافیانمم همینطور و دنیا انگار با بزرگتر شدنمون داره کوچیکمون میکنه.نمیخوام بزرگتر از این بشم.دوست دارم تو همون بی خبری جوونی بمونم.آدما بزرگ میشن عوض میشن و گاهی ام عوضی.ما میمونیم و واقعیتایی که ازشون عمری فرار کردیم و حالا مثل یه پتک میخوره تو سرمون.فقط انگار خدا وی رو توی اینروزا فرستاد که بتونه یکم آرومم کنه.
میشه دنیا بایسته دیگه و جلوتر نره؟
+اینروزا؟حتی درس هم نمیخونم چندان و فقط فکر میکنم.انقدر ذهنم به هم ریخته که حتی نتونستم یدونه فیلم رو کامل ببینم.به هیچی نمیرسم و امتحانا همچنان دارن کش میان و خستم واقعا.این یه هفته رو هم فقط میخوام به یه شکلی تموم بشه و فقط یکم استراحت بدم به ذهنم.توان پردازش این همه فکر و خیال رو ندارم دیگه.