امتحان ایمنی!

خیلی خستم.روز اول پ هم هست.کمر و دلم درد میکنه.چشمام درد میکنه.خوابم میاد.توی سالن مطالعه یه عالمه حشره ریز هست و هر چند ثانیه یکیش مرده یا زنده میوفته رو میزم و البته حس افتادنشون روی بدنم که سعی میکنم به روی خودم نیارم!همه خوابن الان!

هنوز یه جزوه سخت مونده ولی!سخت ترینشون!استادامون با بچه های پزشکی یکین اما در حد نصف مطالبو برای اونا نگفتن چون به خاطر شیوه نوین شدنشون واحدشون کم شده!حالا من موندم ایمنی بیشتر به درد ما میخوره یا اونا که ما کلی بیشتر از اونا میخونیم!

غرغراموکردم دیگه!برم بخونم که بعدش برسم یه دوش بگیرم تا با این قیافه ی داغون نرم دانشگاه!

نهایتا باید فردا صبح تو آینه به خودم بگم زشتوی کی بودم من؟

+اها راستی!الان دلم میخواد اینایی که میگن ما آرزومونه پزشکی/دندون قبول شیم و کلی ازین درسای سخت بخونیم رو بذارن جلوم،کلشونو بذارم لای پنجره و هرچی حشره اینجاست جمع کنم بریزم توی دماغشون!در این حد بی اعصابم!

++از حفظیات خسته شدم!دلم برای ریاضی و فیزیک قشنگم تنگه.کاش درسای ماهم جوری بود که یکم نیاز به خلاقیت و فکر کردن داشت نه صرفا خرخونی و حفظ کردن!دلم برای فکر کردن و تمرکز کردن واسه حل مسئله و حتی اعصاب خوردی حل نشدن سوالای سخت بدجوری تنگه.حتی میگم کاش کنکوری بودم الان!

۶ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان