خواستگاری

گویا بچه های سال سه ای مون سرکلاس بودن که یکی از پسراشون جلوی یکی از دختراشون زانو میزنه و جعبه حلقشو باز میکنه و بدین ترتیب رابطشون رسمی میشه^___^ و پسره نهایتا پس از قبول کردن دختره و حلقه دست کردنش همه بچه ها رو بیرون نهار مهمون میکنه😍خیلی رمانتیک بود😍😍😍دختره خییلی مهربون و خوبه دوستش دارم ایشالا که خوشبخت بشن😍

۱۰ لایک:)
چه رمانتیک :دی

اصن فرای رمانتیک حتی😍😍

ای جااان😍چقدر بامزه و رمانتیک*__*
انشاالله خوشبخت بشن:)

اره خیلی خوب بود😍😍😍

ایشالا ایشالا

واای چشمام قلب قلبی شد که *__*
چه قدررر قشنگ 😍

خیییلی خوب بود😍😍

آخرش تیتراژ پخش نشد؟

بی احساس :/

خخخخخ زیبا بود

ممنون

من منتظر بودم تهش بگی حراست اومد همه رو با هم گرفت:/
پ.ن: اشاره به حادثه پاساژ اراک

نه بابا ما دانشکدمون خیلی وله همه جور کاری میکنن توش این که مثبت ترینشه:))

ان شا الله قسمت همه ی عاشقا....
سلام....برای ماه مبارک رمضان ختم قرآن گروهی گذاشتم....نمیدونم علاقه ای به حضور دارین یا نه .....اگه دوس داشته باشین بیاین وبلاگم مطلبشو بخونین و تا ظرفیت هست بهم اطلاع بدین....خوشحال میشم از حضورتون....

ان شاالله...

سلام:)) اگه تونستم حتما اطلاع میدم بهتون💐

چقدر هندی! هیچوقت فکر نمیکردم تو دنیای واقعی این اتفاقا بیفته

توی مملکت ما یکم غیرعادیه ولی خب گویا این بار شده!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان