چی شد عید انقدر زود تموم شد؟

عید زیادی زود داره میگذره!واقعا هیچ کار خاصی نکردم!کلی برنامه داشتم و طبق معمول به نود درصدشون نرسیدم🤫روزای اول اومدنم خیلی بحث داشتم با مامانم اما این چند روز یکم آرامش برقرار بود.عید دیدنی هم فقط یه بار رفتیم خونه عمم و یه بار اونا اومدن خونمون همین!فردا هم عازمیم شهر دانشجویی چون پس فردا عروسی دختر داییمه و اونجاست.دیگه برنمیگردم همونجا میمونم.دلم یه تنهایی چند روزه میخواد اما متاسفانه خوابگاها ١٦ ام باز میشن☹️

پارسال رو هم دوست داشتم هم نداشتم.خب یه عالمه صمیمیتم با دوستایی بیشتر شد که واقعا بودن باهاشون خوش میگذره و لذت بخشه.نمیگم قطعا تا ابد کنار همیم یا هیچکس مشکلی نداره و اصلا تا الانم بحثی نداشتیم اما مهم اینه که در حال حاضر از وجودشون خوشحالم.یه چیزایی به سمتی رفت که فکرشم نمیکردم و واقعا باعث بهم ریختگیم شد اما دیگه عادت کردم.در کل تا حدی میشه گفت سال آروم و یکنواختی بود.نظم کتاب خوندن و فیلم دیدنم بیشتر شد که خوشحالم بابتش🙂از لحاظ درسی ولی زیاد راضی نبودم چون بیش از اندازه نخوندم!و همین که تا حالا درسیو نیوفتادم جای شکرش باقیه!

امسال هم واقعا چیز خاصی به نظرم نمیرسه که بخواد با پارسال تمایز داشته باشه هرچند گاهی اتفاقایی می افته که آدم حتی فکرشم نمیکنه.امیدوارم امسال کلی از اینجور اتفاقای خوب طور در پیش داشته باشم:))امسال تصمیم دارم بیخیالتر از قبل باشم نسبت به مسائل.یکی از شعفام اینه که سر چیزای ساده کلی حرص میخورم و اعصاب خودمو خورد میکنم.سعی میکنم امسال یکم آرومتر و بیخیالتر باشم.

و اینکه میخوام امسال مهربونتر باشم نسبت به همه!اهل تعریف کردن از خودم نیستم و خب دلیلی هم نداره که اینجا از خودم تعریف کنم!ولی خب کسایی که منو از نزدیک میشناسن میگم من خیلی مهربونم!ولی حس میکنم هنوز کافی نیست.معتقدم هرچقدر با آدما مهربونتر باشی یه روزی نتیجش بهت برمیگرده.میخوام امسال این خصلتومو بیشتر کنم تا آرامش خودمم بیشتر بشه.

یکمم درسخون تر بشم😁تابستون علوم پایه دارم خیر سرم🤦🏻‍♀️بیشتر کتاب بخونم و بیشتر فیلم ببینم و ورزشمو زیاد کنم و در عوض از وابستگیم به نت کم کنم.ایشالا که بشه!

+تولد م.ز دوست صمیمیم و دوست دختر جوجو ١٣ امه.جوجو براش آبرنگ و گواش و پاستل گچی هرکدوم ٢٤ رنگ و کلی قلم و مدادایی که نمیدونم چیه و هم چنین هدست بلوتوثی خریده.بعد کافه رزرو کرده و کیک سفارش داده و قراره بره شهرشون.حقیقتا اعلام میدارم از شدت حسادت دارم شکافته میشم😭منم میخوام خببب😭😭😭😭

۱۳ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان