شروع دوباره

صبح حرکت کردم و عصر رسیدم.نه شب قبل و نه توی اتوبوس اصلا نخوابیدم و عجیب هنوز خوابم نمیاد!خالم و دخترخالم اومدن دنبالم.اتاقم عوض شده و از یه خوابگاه به خوابگاه کنارش(حالت مجموعه ای داره) رفته بود که خودم ٢تا چمدون بزرگ وسیله و چندین نایلون بزرگ خوراکی اورده بودم.اتاق قبلیمم که چون کمد نداشت خودم براش یه کمد برزنتی خریده بودم که همونجا مونده بود و پر وسیله هام بود.حالا آسانسور هم که کار نمیکرد ٢طبقه از اون خوابگاه و ٣طبقه از  این خوابگاه رو باید هی میرفتم و میومدم اونم با وسایل خیلی سنگین.واسه چمدونام که قشنگ یه دور مردم تا رسیدم.دخترخالم هم کلی کمکم کرد بیچاره.الانم کمرم به شددددت درد میکنه هم به خاطر جا به جایی وسایل هم سفر طولانی و هم دل درد.یه دوش گرفتم بلکه بهتر بشم که اثری نداشت انگار.

دوستامم که کلی دلم تنگشون شده بود و از وقتی اومدیم باز مثل قبل شروع کردیم به شوخی و خنده.خداروشکر حال روحیم خوبه.

فردا هم که کلاسا شروعه.البته هفته پیش شروع شده بود که بچه ها هماهنگ کردن که کسی نره و از فردا قراره بریم.و خب مثل همیشه ذوق رفتن دارم.برم ببینم چی میشه

روز خوبی داشته باشین همگی.شبتون بخیر

۱۱ لایک:)

شام غریبان

امشب آخرین شبیه که توی خونه ام.یه جور عجیبی دلم گرفته.اصلا دلم نمیخواد خونه رو ول کنم.دلم نمیخواد هیج جایی برم و هیچکسو ببینم.بازم همون دخترک لوس و بدعنق خودشو داره رو می کنه.پارسال هم آخرین لحظه ها همینطور بود.روزی که رفتیم برای ثبت نام خوابگاه و وسایلو چیدم جوری بداخلاق بودم که هم اتاقیام به شدت از این که باید یه آدم بداخلاق و مغرور!رو تحمل کنن وحشت زده شده بودن.جالبش اینه که بعدش نظرشون کلا عوض شد راجع بهم.حالا امسال همون روال شروع شده.یه موضوع دیگه ای هم هست که خودم بابتش به شدت ناراحتم و کاری هم از دستم برنمیاد و مرتبا  حرفشو میشنوم و باعث شده عصبی تر بشم.حالا توی یکی از بداخلاق ترین حالتامم و میگم کاش الان نیازی نبود دیگه کسی رو ببینم.

داداش دوقلومم که میگه احتمالا تا اخر ترم برنمیگرده خونه.بیشتر از همه دلم برای اون تنگ میشه.رفت و آمد های توی طول سال خیلی بهتر بود چون تا میومدیم وابسته شیم باز باید برمی گشتم خوابگاه اما حالا تابستون طولانی...

دعام کنین قلبم آروم شه.دلم بدجور گرفته...

۹ لایک:)

کتابانه

راستی بخش کتابانه وبمو دیدین؟تازه راه اندازیش کردم.هرچند شاید اونقدرا کتابخون نباشم اما دوست دارم شاید یه لیستی داشته باشم.پس بریم واسه بزرگتر کردن و گسترشش:))

۷ لایک:)

ببعی بانو:))

آقا رفتم موهامو کوتاه کنم گفتم پشتشو فقط نوکشو بزن جلوشو چتری کن.حالا منم موهام فره،قشنگ شبیه این شدم😂😂😂ینی هی میرم جلو آینه میزنم زیر خنده😂یه دستمال یزدی و یه سیگار فقط واسه تکمیل تیپم نیازمندم:))

۴ نظر ۸ لایک:)

گلی گم کرده ام در باغ هستی دیدم نوشتی دنتیستری استیودنت فهمیدم اون گل تویی جون عمت:/

تو یه پیج مد و استایل که تو اینستا فالوش کردم تازه پست گذاشته گفته کیا دکترن؟منم هویجوریانه نوشته من من.حالا از اون موقع به جز این که شونصد تا ریکوئست داشتم کلیم تو دایرکت پیام دادن.حالا این پیاما خییییلی خوبن لنتیا هی میخونمشون میخندم😂😂یکی میاد از زیباییم تعریف میکنه(برو عمتو مسخره کن بی ادب:/)یکی نظرمو راجع به حجاب و آزادی بانوان میپرسه یکی میگه کاش میشد زنم شی بهت وابسته شدم چن نفر بوس و قلب فرستادن یکیم  راجع به همت و تلاشم برای رسیدن به این شغل تعریف میکنه.وای لنتیا خیلی خنگ خوبی ان😂😂

+راستی سحر جان یه مدته ایمیلم خر شده کار نمیده:/بیا همینجا ارتباط داشته باشیم🙂

++هنوز دایرکتا ادامه داره.اکثرا یا فقط سلام میکنن یا قلب میفرستن.بابا خلاقیت بدین یکم!یکیم گفته سلام پرنسس😍😂😂😂😂میخوام باهاش رل بزنم😂😂

۳ نظر ۷ لایک:)

گواهینامه

قبول شدمممممممم😍😍😍😍از ذوق دارم می میرم چون هفته دیگه باید برم دانشگاه و نیستم بعد از این.خداروشکر که تموم شد😍😍

من💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻

+راستی دیشب پست خوابگاهانه رو گذاشتم اگه دوست داشتین ببینینش

۱۰ نظر ۹ لایک:)

خوابگاهانه+پاره ای دانشگاهانه

خب خب بدو بدو بریم سراغ این بخشا که دارین راهی میشین به امید خدا😍

اول یه تیکه از دانشگاهانه که مونده بود رو بگم چون میترسم اگه به پست قبلی اضافش بکنم بعضیا نبیننش.

 مهمترین چیزی که شما برای اون وارد دانشگاه میشین کسب علم و دانشه(که مشخصه من چقدر درگیرشم که تو پست قبلی یادم رفت ازش بگم😄).ببینین خیلی منطقی طور هدفتونو از همین اول مشخص کنین.مثلا من همون موقع که قبول شدم به مامانم گفتم من یکی دو سال اول خستگی کنکور رو دوشمه حال ندارم درس میخونم(مثل من نباشین😁😁).ببینین درس خوندنتون ارزش داره یا نه.قطعا داره اما تا یه حدی.من حاضر نیستم خیلی فشار رو تحمل کنم صرفا برای الف شدن!اما من منم و شما خودتون باتوجه به شخصیتتون باید این موضوع رو تشخیص بدین.البته این حرفا که این ترم ماکس میشم و اینا عادیه ولی نشدم نشد اشکالی نداره😁دوران علوم پایه برای بچه های دکتری عمومی زیاد اهمیتی نداره.برای بقیه رشته ها که کارشناسی ان از اول یکم جدی تر بگیرن چون درسشون زود تموم میشه و نباید یه آدم بی سواد باشن و از دانشگاه فارغ التحصیل بشن.کتاب هم باز جو زده نشین زود بگیرین مخصوصا کتابای دوره ی علوم پایه و نه چندان تخصصی رو بیشتر سعی کنین از ترم بالاییا و کتاب خونه دانشگاه امانت بگیرین.اگه مث منین که حال ندارین عمومی بخونین و شب امتحان یه دو سه ساعت میخونین و تموم حیف پول جای کتاباش بدین تهش اگه ترم بالاییا نداشتن از کتاب عکس بگیرین همونو بخونین(وی کتاب متون اسلامی را که ١٧تومان خرید و شب امتحان در حد یک ساعت فقط خلاصه های تهشو خوند در ذهن می آورد و حرص میخورد).یه کتاباییم که ارزش ندارن مثل عمومیا رو میتونین با دوستاتون(مخصوصا اگه خوابگاهی هستین)شریکی بخرین و خلاصه از این نظر با این وضع گرونیا حداقل یه صرفه جویی کوچیک بکنین.

مورد بعدی هم مشترک برای خوابگاهیا و غیر خوابگاهیاس و اونم تفریح و بیرون رفتن و در اصل پول سوزی هست😁توی دانشگاه شما با طیف های مختلفی از آدما آشنا میشین.از مذهبی و خشکه و مقدس تا بی اعتقاد.اگه رابطتونو درست ایجاد کنین،با هر دو گروه میتونین رابطه برقرار کنین بدون اینکه بخواین خودتونو تغییر بدین.در مورد بیرون رفتنم خب بسته به خانواده بعضیا خیلی آزادن بعضیا هم نه.اگه خانوادتون با بیرون رفتن کلا مشکل دارن سعی کنین خیلی بیرون نرین.بعدم یه سری کلا یه بیماری ای دارن تحت عنوان لاکچری گرایی!اینجور که طرف هر روز باید پاشه بره کافه و رستوران و کنسرت و اینور اونور و کلیم خرج بکنه تا راضی شه!والا بخوایم منطقی باشیم هرچقدرم خانواده مشکلی در مورد بیرون رفتنتون نداشته باشن و زمانتون کم نباشه باز خیلیا نمیتونن ازین کارا بکنن!جدا اوضاع اقتصاد مملکت و خیلی از خانواده ها جوری شده که واقعا نمیشه هرروز هرروز رفت بیرون و پول سوزی!خانواده هاتونو درک کنین و واقعا بهشون برای این چیزا فشار نیارین!یه چیزی بگم از همون اول قاطع و محکم باشین.مثلا منم ازین دوستا داشتم نه که بیرون نمیرفتم چرا میرفتم آدم خسیسی هم نیستم!اما خب دوست نداشتم زیاد از حد بابت کارای اضافه هزینه کنم!یه اصولی داشتم و طبق همون عمل میکردم اما همین دوستا اصرااار میکردن بیا بریم بیرون و اینا!اونم چندین بار توی هفته حتی گاهی چند بار توی روز!اما از همون اول قاطعانه هرموقع صلاح می دیدم میگفتم نه و الان دیگه میدونن نباید اصرار کنن اگه صلاح بدونم میرم اگه هم نه که با اصرار هم کاری نمیشه کرد!اما یکی از دوستام خجالت میکشید و چقدر اذیت شد به همین خاطر.پس یه شخصیت محکم از خودتون نشون بدین که حرفتون رو قبول داشته باشن.شماهم در این موارد خیلی اصرار نکنید به دوستاتون شاید شرایطشو نداشته باشن و موذب بشن.و خب سعی کنین یه مقداری هم پس انداز بکنین و فقط به فکر ولخرجی نباشین.البته که تفریح هم خیلی خوبه و اگه در حد و اندازه باشه خیلیم میتونه به روحیتون کمک کنه پس خیلیم خسیس نباشین!

اگه دیدین حال ندارین کلاس٨صبحتون رو برین اشکال نداره به خوابتون ادامه بدین انقده این خواب اون موقع شیرینه😍بعدم اگه خسته این بدونین که کلاس رو برای خواب گذاشتن مخصوصا عمومیارو😁پس در این موارد به خودتون فشار نیارین و راحت سرکلاساتون بخوابین😂

خب حالا بریم سراغ بچه های خوابگاهی.اینکه خوابگاه براتون عذاب الهی باشه یا هدیه ی بهشتی!کااااملا به خودتون بستگی داره.اول از همه بی تعارف لوس بازی و وسواس رو بذارین کنار که فقط باعث عذاب و اذیتتونه.خوابگاه یه جای عمومیه و آدمای مختلف از شهرای مختلف و با اعتقادات و فرهنگ و اخلاقای مختلف کنار هم جمع میشن.پس انتظار نداشته باشین نوع زندگی دیگران مطابق میل شما باشه.تفاوت دیگران دلیل بر بد بودنشون نیست پس نخواین که دیگران رو تغییر بدین.زندگی با چند نفر توی یه اتاق نیاز داره که گاهی کوتاه بیاین و از خودگذشتگی داشته باشین.خوش اخلاق و مهربون باشین و رابطه ی خوبی با هم اتاقیاتون برقرار کنین.مثلا ترم دو یه نفر جدید اومد تو اتاق ما و رابطه ی خوبمون و شوخیا و خنده هامونو دید و عید که همه میخواستیم بریم و ماها کلی همدیگه رو بغل و بوس و اینا کردیم کلللی تعجب کرد!می گفت توی اتاق قبلی بچه ها چشم دیدن همو نداشتن و همیشه بحث و دعوا داشتن اما بچه های اتاق جدید خیلی با هم با هم خوبن و واقعا همدیگه رو دوست دارن.پس دست خودتونه که با تفاوتاتون کنار بیاین و با مدیریت خوب کنار هم به خوبی بمونین.اما اما اما در کنار اون خوش اخلاقیتون اون قاطعیتتون رو داشته باشین.توی هر اتاقی ممکنه بعضیا از زیر کارا در برن و شلخته و نامرتب باشن.اینا رو باید جدی باهاشون برخورد کرد تا تکرار نکنن.توی اتاق ما همه از من حساب میبردن😎و کسی میخواست خلاف قوانین اتاق رفتار کنه خیلی جدی هشدار می دادم بهش.هر اتاق باید مرتبا جارو بشه و مثلا یخچال تمیز بشه سطل آشغال خالی شه و ازین جور کارا.یه برنامه بریزین و نوبت بندی کنین تا همه یکسان توی کارا شرکت کنن.البته گاهیم هوای هم اتاقیاتونو داشته باشین.مثلا اگه امتحان یا کار سنگینی دارن کمکشون کنین چون روزای سخت برای شما هم قطعا پیش میاد.در ضمن خسیس نباشین!اگه چیزی دارین ازش به هم اتاقیاتون تعارف بکنین و باهم بخورین یا استفاده کنین!

مورد دیگه اینکه یه چیزایی مثل دوخت های ساده و غذاهای ساده رو قبل از دانشگاه قطعا یاد بگیرین که خیلی به کارتون میاد.خیلی جاها غذاهای سلف بیخوده و اگه بتونین خودتون یا نوبتی با دوستاتون غذا درست کنین خیلی خوب میشه.یه سری مواد غذایی مثل برنج و حبوبات رو هم بهتره از خونه ببرین که نخواد برای پیدا کردنشون توی شهر دانشجویی اذیت بشین.

زندگی توی خوابگاه خیلی وقت گیره مخصوصا اوایل خیلی زمان میبره تا به شرایط عادت کنین.مثلا من توی خونه یه حوله میبرم توی حموم و خلاص!اما توی خوابگاه باید همه ی مواد شوینده و اینارو ببرم و اوایل گاهی٥-٦بار باید میرفتم و میومدم تا همشونوببرم حموم چون یادم میرفت بعضی چیزا رو ببرم.یا مثلا آشپزخونه ی خونه همه چیز همونجاس اما توی خوابگاه هی باید برای چیزای ساده برین و بیاین!پس شوکه نشین و سعی کنین زود به شرایط جدید عادت کنین تا کمتر اذیت بشین.

اما درس خوندن توی خوابگاه.اصولا همه خوابگاها سالن مطالعه دارن پس نگران نباشین و البته بهتره بهش عادت کنین چون خیلی وقتا توی اتاق شرایط درس خوندن نیست.سرتون به کار خودتون باشه و نه به بقیه کار داشته باشین و نه بذارین بقیه توی زندگیتون دخالت کنن.نه به کسی بگین کمتر درس بخون نه اگه کسی اینو بهتون گفت بهش اهمیت بدین.بعدم به حرف اینا که میگن هیچی نخوندن توجه نکنین نصفشون مثل خر خوندن فقط میخوان مثلا نشون بدن خیلی باهوشن و بهشون سر امتحان وحی میشه😒

ترجیحا با بچه هایی که سنشون بهتون نزدیکه هم اتاق باشین و ترجیحا تا جایی که بشه با هم کلاسیاتون هم اتاق نباشین!در ضمن یه سریا اگه بذاریشون میخوان ازتون سواری بگیرن پس زیاد از حد هم به کسی رو ندین!ساعت خاموشی داشته باشین و بهش عمل کنین.سعی کنین خودتونو هم عادت بدین که توی نور و سروصدا بخوابین که اذیت نشین.هوای هم اتاقیتونو داشته باشین مثلا اگه می بینین توی تایم غیر معمول خوابه رعایتشو بکنین تا جایی که بشه.توی خوابگاه هم از دیدن آدمایی که یه جای ساکت دارن گریه میکنن یا با عشقشون حرفای خاک بر سری میزنن متعجب نشین که خیلی عادیه😄

در مورد چیزایی که لازمه ببرین هم توجهتونو به این عکس که پارسال از وبلاگ یکی از بچه های بیان که وبشو حذف کرد☹️ اسکرین شات گرفته بودم فرا میخوانم.

و خب هرچی به ذهنم رسید نوشتم.دست دردم گرفتم خداییش😅بابت مزدمم یه دعا بکنین فردا امتحان شهر رو قبول بشم😂

و تاماااام

۴ نظر ۶ لایک:)

هم کلاسیانه

گفته بودم بچه های کلاسمون  پایه و باحالن.زیاد برنامه میذاریم و شرکت میکنن بچه ها.امشبم یه برنامه گذاشتن.از خاطره های کلاسا و سوتیا و جرئت حقیقت و یه چیزای دیگه.ینی ٤ ساعته دیگه از بس خندیدم دارم می میرم.ینی یه دور امسال برام تکرار شد.من که خودم خدای سوتیم اصن.

یه توصیم به ورودی های جدید اینه که دسشوییا رو زود بشناسین و اشتباه تو قسمت جنس مخالف نرین.در همین حد کافیه از کارام توضیح دیگه ای نمیدم😁

+بدبختا اشکشونو دراوردم از بس تیکه انداختم بهشون😂به گفته خودشون از اول همه رو ریپلای میکنم شخم میزنم درو میکنم🤦🏻‍♀️😅

ولی یه توصیه ام دارم که جوری زندگی کنین که واسه نوه هاتون یه چیزی بتونین از دیوونه بازیای جوونیتون بگین.همین.

۵ نظر ۹ لایک:)

انتخاب واحد

انتخاب واحدمون شروع شد.خداروشکر برنامه ریزی دانشکدمون اینجوره که کلا رقابت و اینا واسه انتخاب واحد نیس هرموقع حال داشتیم پا میشیم میریم انجامش میدیم و ازین اتفاقا که میگن باید زمان شروع حمله کنی و اینا رو ما نداریم😍این ترممون درسای اختصاصیمون نورو اناتومی و روانشناسی و میکروب و ویروس و فیزیک پزشکی و کاربرد رایانس که خداروشکر ترم سبکی به حساب میاد😍کلا١٨واحد داریم.حالا من حیفم میاد٢واحدم خالی بمونه میخوام انقلاب اسلامی که ترم دیگه داریم رو با بچه های داروسازیمون بر دارم.حیف بهمنی نداریم وگرنه خیلی خوب میشد.حالا هرچی کد انقلاب رو وارد میکنم میگه واسه دانشکده ارائه نشده و قبول نمیکنه☹️نمیدونم باید چیکار کنم  شاید رفتم دانشگاه اونجا ببینم چه کنم.
برنامه ریزی زمانی دانشکدمونم افتضااااحه🤦🏻‍♀️یعنی به خاطر کلاسایی که میشد توی دو روز و نیم جمع کرد باید٥روز در هفته بریم کلاس که فقط یه روزش از٨ و نیم صبح تا٦عصره دوروز از ٨ونیم تا١٠دو روزم از ٨ونیم تا ١٢😑خیییلی زوره خب😢
+موارد تازه ای برای پست دانشگاهانم به ذهنم رسیده اما نمیدونم پست جدید بذارم براش یا توی پست خوابگاهانه بنویسم ازش یااصلا به درد کسی خورده که بنویسم یانه!
۶ نظر ۵ لایک:)

دانشگاهانه

انقدر توی وبلاگم ننوشتم که یادم رفته چجوری باید حرف بزنم!یادش بخیر یه زمانی پست مینوشتم چقدرررر طولانی!برمیگردم به همون زمان اندکی صبر فقط🙂

دلم میخواد یه حرفایی رو به دانشجوهای جدید بزنم که دوست داشتم پارسال یکی همین حرفا رو به خودم میزد.چیزایی که میگم،یا تجربه خودمه،یا چیزاییه که خودم دید و فهمیدم و درسی شده برام.حتی یه سریاش هم خطاب به خودمه.پس بدون قضاوت بخونین این پست رو.

خب ایشالا به زودی نتایج میان و شماها باید خودتونو برای دانشگاه آماده کنین.اولین مسئله ای که برای خیلیاتون ممکنه پیش بیاد موضوع پوشش هست.البته کلا آقایون در این مورد زیاد مشکلی ندارن اما خانوما چرا مخصوصا ادمایی مثل من که هیچ تصوری از پوشش دخترا برای دانشگاه ندارن.من و مامانم فکر میکردیم که من قراره وارد حوزه علمیه بشم و پوششم باید در همون حد باشه.مامانم که میگفت مانتو باید تا زیر زانو و گشاد و با رنگ غیر جلب توجه کننده(آبی روشن جلف بود مثلا🤦🏻‍♀️)و شلوار غیر تنگ بپوشم.حتی برای کیف هم فکر میکردم باید خیلی اسپورت طور و با رنگ غیر جلب توجه کننده! داشته باشم و چیزای رنگی رنگی اونجا جلفه و همه فک میکنن بچه ای!(از حرصم امسال کیف کولی گل گلی خریدم😂)و کلا باید وسایلام جوری باشه که نشون بده من بزرگ شدم!(حالا کاش بزرگ هم شده بودم واقعا🤦🏻‍♀️).ولی وقتی رفتم دانشگاه دیدم که خیلی با تصوراتم متفاوته.مورد بوده از ترم بالاییا خودمون با مانتو جلو باز و نیم تنه زیرش اومده بود دانشگاه و خیلی ریلکس توی دانشکده میتابید و کسی هم کاریش نداشت!یا مثلا پوشیدن مانتو های رنگی و وسایل رنگی برعکس تصورم اصلا جلف و توجه جلب کننده نبود!اما حتما به دو مورد توجه کنین.اول اینکه همه چیز بسته به حساسیت دانشگاه و جو موجودش داره که خب الان دانشگاها زیاد حساس نیستن.دانشگاه ما که خیلی اپن ماینده مثلا!و دانشکدمون هم چون کلینیکیه و و مردم عادی توش میان و در مخصوص خودشو داره کلا کاری بهمون ندارن!!!و مورد دوم اینه که هرجوری خواستید بیاید اما اول فکر کنین ببینید سر و وضع و پوششتون در شان دانشگاه و یک دانشجو هست یا نه.لباس های غیرمتعارف و آرایش های غلیظ واقعا زشت و زننده هست.شما دانشجویید و عروسی نیومدین.رژ های خیلی جیغ آرایش های زیاد اصلا وجهه ی خوبی ندارن.لباس های خیلی باز و واقعا جلب توجه کننده نپوشید.و یه چیز دیگه هم بگم.اگه با پوشش و وضع قبلیتون مشکل دارین از همون اول خودتونو جوری که میخواین کنین.ببینین تفکرات و سلیقه ممکنه عوض بشه در طی تحصیل و خیلی هم عادیه اما لطفا لطفا از چادر تا لاک جیغ نباشین!زیاد دیدم ادمایی که روز اول با چادر اومدن و به شدت محجب و تا پایان ترم دو کلا چادر رو کنار گذاشتن و  تیپای نه چندان مرتبط با تیپ قبلیشون زدن.خواهشا انقدر زود عوض نشید.شاید مثلا اینایی که گفتم یه تیپ خیلی معمولی مثل بقیه بزنن ولی  دیدگاه بقیه مخصوصا جنس مخالفتون عوض میشه نسبت به شما و چندان هم جالب نیست این دیدگاه.خودتون باشید و خودتونو وارد دانشگاه کنین نه یه پوسته ی ظاهری رو.

مورد بعد روابطتون توی دانشگاهه.سعی کنید زودجوش باشید و با بقیه ارتباط بگیرین.راجع به کسی پیشداوری نکنین خیلیا اونجور که اوایل نشون میدن نیستن.زود ادمای اطرافتونو به دو دسته ی خیلی خوب و خیلی بد تقسیم نکنین خیلی وقتا بعد یه مقدار شناخت نظرتون عوض میشه.جنس مخالف موجود ترسناکی نیست.میتونین با یه مقدار شناخت و با رعایت حد و حدود خیلی هم باهاشون دوست باشید.جنس مخالف هم یه آدمه مثل شما.خوب و بد دارن و شما هم خواسته یا ناخواسته گاهی مجبور به ارتباط باهاشون میشین پس دور خودتون دیوار نکشین و سخت گیری نکنین.ولی یه چیزی رو بهتون میگم گوش کنین و به کار ببرین.از همون اول یه شخصیت قوی رو از خودتون به بقیه نشون بدین.جوری باشین که بقیه روی حرفتون حساب کنن و به حرفتون اهمیت بدن و گاهی حتی ازتون حساب ببرن!توی روابطتون محکم باشین و این هیچ تضادی با مهربونی و شوخ بودنتون نداره!حالا در ادامه بیشتر براتون توضیح میدم در این مورد.

سعی کنین تا جایی که میتونین با همکلاسیاتون چه همجنس و چه جنس مخالف(حالا این مورد یکم کمتر)ارتباط داشته باشین.خونگرم باشین.بزرگترین معضل دانشجوهای جدیدالورود ارتباط با جنس مخالفه.سعی کنین خودتو جوری نشون بدین که بفهمن از ارتباطتون هیچ قصدی ندارین.صرفا ارتباط با همکلاسی و گاهی دوستانه هست.اوایل به نظرم  یجورایی نیازه که از خودتون جدیت نشون بدبن تا بقیه فکر دیگه ای راجع بهتون نکنن.اما کم کم با گذر زمان و مخصوصا با گذروندن دروس عملی روابطتون خیلی خیلی بهتر میشه.

در مورد اکیپ داشتن و اینا.اگه شما جزو علوم  پزشکی باشین،خواه ناخواه برای ورود به دوران بالینی باید گروه بندی مختلط داشته باشین و اگه افراد گروهتون رو نشناسین بعدا ممکنه مشکلات زیادی پیدا کنین.اما در مورد اکیپ.خیلی زود و هول شده عمل نکنین.خیلی از اکیپای دانشگاهی مدت کوتاهی بعد از تشکیل از هم می پاشه.یه توصیه هم میکنم بهتون گوش کنین.اگه تمایل داشتین وارد اکیپ بشین بذارین اون اکیپ تشکیل بشه و بچه های اکیپ یه مدت کنار هم ارتباط داشته باشن و بعد اگه  نوع روابطشون اونجوری بود که از نظر شما مشکلی نداشت وارد گروهش بشین. ترجیحا بین بچه های اکیپتون رابطه دوستانه باشه و یهو دوتایی نشین!این خیلی خوبه و آدم توی اکیپ هم راحت تره.اگه بعد از شناخت به نظرتون خوب بودن میتونین با هم بیرون هم برین.اگه اکیپ سالم باشه خیلی هم میتونه کمک کننده باشه.مثلا توی اکیپ ما همه به هم کمک میکردن.برای امتحانا اگه خلاصه ای نمونه سوالی راهنمایی ای هرچی داشتن صادقانه می گفتن.اصلا اینجور نبود که کسی بخواد دروغ بگه. 

اما در مورد بیرون رفتن با جمع زیااادی از بچه های کلاس مخالفم.بگذریم ازینکه این اتفاق یه تجربه ی تلخ برام باقی گذاشته که باعث شد سال اول کار من و خیلی از بچه ها واقعا ناعادلانه به حراست و تعهد بکشه،کلا زیاد موضوع جالبی نیست و به نظرم در این مورد عجله ای نکنین.

اینم از پستی که قولشو داده بودم.یه پست خوابگاهانه هم هست که اونم اگه بشه زود میذارم.

+حالم خوش نبود اما زندگی ادمه داره نه؟باید جنگید با همه چیز.

دوستایی که پیام ناشناس داده بودن بهم قبلا.نمیدونم چرا اصلا نیومدن برام!وگرنه من هر پیام ناشناسی بوده جواب دادم عذر میخوام اگه به خاطر اینکه جوابی ندادم ناراحت شدین چون واقعا پیامی برام نیومده.

۹ نظر ۷ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان