عنوانش رو میشه گفت خودمو خالی کنم برم پی زندگی

از آدمایی که انقدر مغرورن که هیچوقت حاضر به عذرخواهی کردن نیستن متنفرم.

ازینایی که در ظاهر مظلومن و همه فکر میکنن هیچوقت کسیو ناراحت نمیکنن اما همه گندی میزنن و نهایتا تو هم صرفا به خاطر شلوغ بودن و مظلوم به نظر نرسیدن!در هر شرایطی آدم بده به نظر میرسی متنفرم!

از اینایی که یه مشت دروغ سرهم میکنن تا اتفاق افتاده رو به نفع خودشون بکنن متنفرم.

از اینایی که کارای بقیه رو هی عیب می گیرن اما خودشون هر کاری دلشون میخواد میکنن متنفرم.

از آدمای خودخواه خودبین متنفرمممممممممم!!!!!

از آدمایی که دیگرانو بد نشون میدن تا خودشون محبوب تر بشن متنفررررمممممم!

از آدمایی که هیچی نیستن و فقط به خاطر بعضی چسب بودناشون به نتایجی رسیدن و فک میکنن شاخن و دیگرانو بدون اطلاع از خیلی چیزا قضاوت و حتی مسخره میکنن مُ تِ نَ فِ ررررررررررررررممممممم!

۱۰ لایک:)

ولنتاین نوشت

یه رسمی هم در مورد من هست که هر سال روز ولنتاین میگم ایشالا امسال آخرین ولنتاین تک نفرت باشه و باز ولنتاین بعدی همین جمله رو تکرار میکنم و خب با شناختی که از خودم دارم احتمالا سالهای زیاد دیگه ای باید اینو به خودم بگم:))

حالا دوستان جان هی  کادوهای ولنتاینشونو به رخ میکشن ومنم با بغض تو دلم میگم ایشالا خرسه زنده شه تو و دوس پسرتو با هم بخوره😢ولی خب مشخصه که اصلا توی اینجور روزهای خاص حسودی نمیکنم🤥

مسئله دیگه هم اعلامیات سینگلاست که روزی شونصدتا استوری در جهت اعلام اینکه من سینگلم و کسیو ندارم برام کادوی ولنتاین بخره میذارن تا عمیقا تو چش ملت بکنن که سینگلن.حالا باز خوبن اینا مورد داریم فقط با حاجی پشم فروش دم دانشگا رل نزده وچنتا چنتا اداره میکنه و نهایتا اونم اعلام میکنه من سینگلم و کادو نگرفتم:/البته تجربه ثابت کرده این اعلانات در برخی از دوستان که به تازگی کات کردن خیلی بیشتر موجوده و فرد منتظره سوژش اینو ببینه و بفهمه این سینگله و بپره دوباره رل بزنه://مورد بعدی یکی از همکلاسیامونه که خب ما زیاد ازش خوشمون نمیاد یعنی کلا سوژه ی خنده ی دخترای کلاسه!ولی این دوستمون هر روز به هشتگ قلب و حرف جدیدی توی استوریاش دیده میشه و فرد مورد نظر اونو قشنگ میتیغه و میره.اونم اصلا ککش نمیگزه که مثلا طرفش طی نهایتا یکی دوبار بیرون رفتن چند میلیون ازش تیغیده و رفته:))خیلی خوشحال طور میگه یه تجربه بود برام و باز همین احمق بودنو تکرار میکنه!خواستم بگم گویا به مناسبت ولنتاین این دوستمون یه پک بزرگ از لوازم آرایشی مارک سفارش داده بوده برای دوست دخترش ولی قبلتر از ولنتاین کات میکنه دختره(خاک بر سرت خواهرم:/ )خلاصه قصدم این بود بهش نزدیک بشم این مدت جهت دلداری این عزیز و اینکه این ولنتاین بی کادو نمونم که خب دلم رضا نداد:/اعلام میکنم خاک تو سرت دل جان😑😑

قرار بود کم بنویسما!تو راه برگشت به شهر دانشجوییم.فقط موندم چجوری وسایلمو سه طبقه بکشونم بالا😭

۶ نظر ۱۰ لایک:)

غرغرنامه

امشب خالم و دخترخاله هام که ازدواج کردن مهمونمون بودن و سه تا بچه داشتن.به معنای واقعی کلام دیوونه شدم از دستشون!یعنی با اینکه من معمولا خیلی با بچه ها خوب ارتباط میگیرم و باهاشون جور میشم اما امروز فقط دعا میکردم برن دیگه!و مشکل اصلی از تربیتشونه!فوق العاده شیطون و شلوغ و کثیففف!مثلا یه خوراکی رو یه مقدار کم ازش میخوردن بعد بقیشو میریختن روی مبل و فرش و ماماناشونم عین خیالشون نبود!کلا بچه ها عشق عجیبی به اتاق من دارن و سریع میپرن توی اتاق من😩هی میگن اینو بده اونو بده بعضی چیزارو هم میگن بده برای خودمون من مقاومت میکنم ولی مامانم میره میده بهشون😑😑😑بدترین قسمتش همینه واقعا😭والا من هنوزم حتی خونه مادربزرگم برم به جز آب خوردن برای هرکار دیگه ای اجازه میگیرم اونوقت اینا:/

از بدترین های این مدت هم روزی بود که از تازه رسیده بودم خونه و یهو چشمم به کتابخونم افتاد و دیدم کلی از رمانام نیستن!و مامان جان اعلام کردن زن پسر داییش!اومده کتابامو دیده یه تعدادو برداشته ببره بخونه:/برگشتشم با خداست😭😭😭جدا خیلی غصم شد یهو مخصوصا چون رمانای خوبمو هم برده بود😢

+این مدت همش بازار میرم که لباس برای عروسی دختر داییم پیدا کنم.همه لباسا یه مدلن اصن!خیییلی کم تنوع!همه فروشگاها یه جور!و گروون!والا زورم میاد واسه چند ساعت خداتومن پول بدم و نهایتا فقط یه بار دیگه بپوشم لباسو!چرا ما پسر نیستیم خب؟☹️☹️

++امروز قلی رفت شهر دانشجوییش.تنها شدم باز.دلم برای تموم شیطونیا و حتی بداخلاقیاش تنگ شده.چقدر این چند روز زود گذشت.هنوز از دیدنش سیرنشده بودم😔

+++امروز دقت کردم که من سمت راست گونم و قلی سمت چپ گونش چال داریم.این حجم از تقارن زیبا نیست؟ :))

۳ نظر ۹ لایک:)

٨٩

میخوام بگم مثلا بی تفاوتم و برام اهمیتی نداره.می بینم یه چیزایی و لبخند میزنم فقط.اما میرسم به نقطه امنم و باز بغض و گریه...از اون متنفر میشم.حسود میشم.بدبین میشم و همه چیو می ریزم داخل خودم.اره من ادمیم که گاهی براش بد میخوام!و از خودمم متنفر میشم حتی که چطور به خودم اجازه میدم که براش بد بخوام؟یه جور درگیری پیدا میکنم داخل خودم.یه جور جنگ دوتا شخصیت خوب و بد داخل خودم.فقط منتظر افتادن یه اتفاقم.میگم که شاید باعث شه اون اتفاق ارومم کنه.اما کی قراره اون اتفاق پیش بیاد؟شاید دیگه هیچوقت...

+یکی از پسرای اکیپمون شعر میگه و این بیت از شعر جدیدشه.عجیب به دلم نشست

پشت پایت کاسه ای از آب چشمم ریختم

برنمی گردی کنارم!من خُرافی نیستم!

۹ لایک:)

خواستگاری!

صبح رفته بودم بیرون.موقع برگشتن یه گوشه منتظر مامانم ایستاده بودم که از سرکار بیاد دنبالم.دیدم یه خانوم نسبتا شیک و باکلاس! نزدیکم بود و یه حالتی داشت که انگار میخواد ازم چیزی بپرسه. یکم که گذشت اومد نزدیکتر و گفت ببخشید عزیزم تو رو خدا سوء تفاهم نشه یه عرضی داشتم.گفتم خواهش میکنم بفرمایین.گفت میخواستم مزاحمتون بشم برای امر خیر!!!گفتم عذر میخوام ولی من فعلا قصد ازدواج ندارم:)) دوباره پرسید ببخشید شما متولد چه سالی هستین؟منم به شوخی گفتم حالا اهمیتی نداره در هر حال من فعلا قصد ازدواج ندارم.اونم تشکر کرد و رفت!

در تعجبم از این آدما واقعا!چجوری بعضیا با یه نگاه بدون اینکه چیزی از طرف مقابل بدونن میتونن همچین درخواستی کنن؟!!یعنی واقعا زندگی ای که اینجوری شروع بشه عاقبتش به جای خوبی ختم میشه؟!در مورد ازدواج من بیشتر طرف مقابلم برام مهمه و سنتی یا غیر سنتی بودنش زیاد برام مهم نیست اما هیچ جوره نمیتونم این نوع خواستگاری ها و ازدواج های حاصلش رو درک کنم!

+عصر هم دختر عمم ازم خواسته بود به عنوان مدل میکاپش برم همراهش.از اول مربیش هی شروع کرد به ایراد گرفتن که جوش داری و چشات ریزه و اینا!بعد کم کم یهو خوب شد هی تعریف میکرد!تهشم گفت مدل عروس میخوام برای ژورنالم میای مدلم شی؟منم گفتم نه.مونده بودم از ایراد گرفتناش زورم بگیره یا از تعریف کردنش خوشحال شم!بابا یه جوری باشین که آدم تشخیص بده باهاتون چند چنده خب! 

++موارد بالا رو برای خانواده گفتم.قلی(اسم مستعار داداش دوقلوم قابل توجه خوانندگان جدید) فقط هار هار می خندید.گفتیم چته میگه موندم اینا دیگه چقد بدسلیقن که از تو خوششون اومده و باز هار هار میزنه زیر خنده:/

۵ نظر ۹ لایک:)

کراش بی کراش ٢

گفتم که یکی بود داشتم روش کراش پیدا میکردم بعد ماشینشو دیدم و انقد شاخ بود که بیخیالش شدم؟

عاقا طی تحقیقاتی مشخص شد طرف واقعا خانوادش خیلی شاخن.باباش فوق تخصص داره و مامانش متخصصه.خیلی معروفن تو شهر دانشجویی و اساتید ماهم ازشون حساب میبرن حتی و اینو هرجور شده پاسش میکنن.و گویا دوست دخترم داره از همکلاسیاش که فکر میکنم بدونم کیه خیلیم زشته اصن(آیکون حسودی)

خلاصه که پرونده این مورد بسته شد.

یه مورد دیگه ام دوتا از رزیدنتای جراحی دانشکدمون هر روز صبح میان بوفه املت میخورن.یکیشون خیلی جنتلمن و جذابه.ولی یه اصلی هست که میگه تو غلط میخوری اسم کراش بیاری دیگه:))

عید عروسی دختر داییمه که هم سنمه.نیگا تو رو خدا دغدغه ی اون چیه الان دغدغه من چیه🤦🏻‍♀️😂

۱۵ لایک:)

بی خواب طوری

+یکی از عادتام اینه که وقتی حس کنم خوابم میاد و مسواک بزنمو بیام بخوابم اگه خوابم بپره بعد از اون هیچ کار خاصی نمیتونم بکنم!یعنی فقط میتونم پای گوشی باشم همین!الانم از همون وقتاس گفتم بیام یه سری به وبم بزنم اقلا.

+بیشتر نمره ها اومدن.خداروشکر میکروب عملی که نگرانش بودم رو پاس کردم ولی با نمره دقیق ١٠😂میکروب تئوری حدود ١٣😄.بعد حالا در وصف بقیش اینجور بگم که عمومیا دارن معدلمو داغون میکنن به جای اینکه معدلو ببرن بالا!به طور مثال فرهنگ و تمدن اسلامی شدم ١٢!که خب کلا استاد به همه بد نمره داده و لج کرده به خاطر اینکه اول ترم گفت باید همتون پول بهم بدین کتاب بخرم و هرکی نده بره حذف کنه درسو!و ما هم اعتراض کردیم و نتونست کاری کنه لجشو اینجوری خالی کرده!در عجبم واقعا که چطور انقدر ادما میتونن پول پرست باشن اونمکسی که جایگاه استاد دانشگاه رو داره!خلاصه معدل این ترم به فنا رفت گویا:))مهم نیست برام البته مقدار زیادیش هم به خاطر کم کاری خودم بود ولی گذشت دیگه فقط خداروشکر هیچ درسی رو نیوفتادم اقلا.

+کلاسا از شنبه ١٣ ام شروع میشه اما بچه ها گفتن تا ٢٢ ام نیایم.تازه میخواستن بگن تا ٢٧ ام نریم سر کلاس که ما اعتراض کردیم حوصلمون سرمیره تو خونه دیگه:) جالبیش اینه که بچه های ساکن توی شهر دانشجویی بیشتر مشتاق سر کلاس نرفتنن!و خب فعلا دارم از تعطیلات لذت میبرم:))

+از ترم جدید میخوام واقعا تغییر داشته باشم.درسای اختصاصیمون مثل پوسیدگی شناسی و رادیو و کنترل عفونت و تجهیزات  شروع میشه که نمیخوام براشون کم کاری کنم و باید از همون اول حسابی براشون زمان بذارم.تصمیم داشتم برم سراغ ساز اما خیلی گیجم.ساز مورد علاقم پیانوعه اما چون خونه نیستم و اونجا هم جایی رو ندارم تصمیم داشتم کیبرد بگیرم که بشه توی خوابگاه ازش استفاده کرد و توی شهردانشجویی برم کلاس و همونجا با پیانو هم کار کنم یه مقدار که یه عده میگن اینکارو نکن و بده و اینا.گیتار و سنتور رو هم دوست دارم اما خیلی کمتر از پیانو.حالا باید یه مقدار تحقیق کنم ببینم چی میشه.و جدی باید زبان کار کنم و یه مقدار کارای ترجمه ای انجام بدم چون حدود ٥ ساله که زبان کار نکردم و واقعا وضعیتم افت شدیدی داشته.خلاصه که ایشالا ترم پر باری باشه.

+یه نفر رو دوستش دارم اما ازش متنفرمممممم!این حجم از تضاد حسی برای خودمم عجیبه!(نامبرده دختره البته😄)

فعلا همینا!:/

۳ نظر ۹ لایک:)

تولدت مبارک!!!

تولدشه.براش پیام نوشتم که سر ساعت 00:00 بفرستم.نفهمیدم چی شد که دیدم در اون حین  چشمام شروع کردن به سوزش و اشک کل صورتمو پر کرد.یهو بابام اومد تو اتاق و دید دارم گریه میکنم.موند و نشد براش اون زمان پیام بفرستم.یه دقیقه دیر شد.فرستادم.و بازم ادامه ی گریه.که چی شد که به اینجا رسیدیم؟یهو چی شد که همه چی عوض شد؟که بازم به این نتیجه رسیدم همه چیز تقصیر من بوده و هست.جوابمو داد.دلم طاقت نیوورد.زنگ زدم بهش تصویری ببینمش.اولش گریه کردم و تهش با خنده قطع کردم.فقط کاش بود.همین بودنش با وجود نبودنش برام کافیه.لعنت به بعضی نبودن ها و بعضی بودن ها...

۱۵ لایک:)

چی شد که گند زدم تو معدلم؟

خواستم بخوابم یادم افتاد فردا امتحان دارم:))به م.ز که هم اتاقی و هم کلاسیمه گفتم راستی فردا امتحان داریما.گفت عه یادم نبود صب بیدارم کن پس.منم گفتم باشه و دوتایی گرفتیم خوابیدیم بدون اینکه حتی لای جزوه رو باز کرده باشیم:))

حس میکنم دوستیم با یه شیرازی از اولشم کار اشتباه بود😁

و نهایتا سوالی که برام پیش میاد اینه که چی شد که من انقدر بیخیال شدم؟؟؟

+اینایی که میان کتابخونه و راه میرن اونم با کفشای چیلیک چیلیک طور:/خیلی بیشعورن:||حتی اگه این آقا سال چهاریه که سنش خیلی بالاتر از ماست و خیلی مهربون و خوش اخلاقه باشه اون فرد😑

++گفته بودم از جاذبه های گردشگری دانشکدمون بوفه و کتابخونه ی مختلطش به حساب میاد؟:))

۹ نظر ۸ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان