گروه بالینی

خب ما از ترم ۵ گروه بندی میشیم و خیلی از کلاسامون بر اساس همین گروهمونه.ما از خیلی وقت پیش تصمیممونو گرفته بودیم و دیگه درگیرش نبودیم.حالا الان که باید دیگه اسامی رو تحویل بدیم یه بحثی پیش اومد و گروه بالینی‌مون قشنگ پاشید از هم!فقط به خاطر خودخواهی یه عده!انقدر عصبی و ناراحتم که حد نداره.نمیدونم قراره الان چیکار کنیم اصلا!همه گروه های خوب هم پره!چقدر مسخرس که همین اخر کار که باید گروه جمع شه یهو اینجوری شد!از فکر کردن بهش هم خستم حتی.برام مهم نیست فقط با ۲نفر دیگه باشم مهم نیست دیگه کجا باشم.

+از وقتی اومدم خونه به شدت حس خستگی دارم.دیروز رفتم برای تشخیص لیزیک که به خاطر خنگیم که روز علوم پایه لنز زدم گفتن تا یه هفته نمیتونم عکس بگیرم.کاش این لیزیک چشمام زود تموم شه فقط.نگرانم به دانشگاه بخوره و اذیت شم و از طرفی اصلا حاضر نیستم دیگه عینک و لنز و کوری رو تحمل کنم.البته جالب اینه که بیشتر اطرافیانم وقتی میگم که میخوام لیزیک کنم میگن مگه تو عینکی‌ای؟😂

یه عالمه مهمون داریم این مدت.احتمالا برای تاسوعا و عاشورا بریم جایی و بعدش بازم مهمون داریم.دلم میخواست یه سفر تهران هم برم که به خاطر لیزیک فک نکنم برسم.یه عالمه کار دارم و یه عالمه خستم.وای که فقط منتظرم لیزیک کنم و تا چند روز انقدر بخوابم تا بمیرم.قشنگ خستگیم در بره

۹ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان