همچنان نیمه شبانه!

از شدت خوردن شکلات و کیک و اینجور چیزا دچار تنفر از کاکائو و شیرینی‌جات شدم و اگه کسی منو بشناسه و اینو بفهمه قطعا از تعجب دهنش باز میمونه.حالت تهوع گرفتم و انگار خود درسا هم روش اثر داره!یه مشت جزوه میریزم دورم از خوندن هرکدوم که خسته شدم میرم سراغ یکی دیگه و هی عوضشون میکنم.یه تبعیض خیلی مسخره هم بین دستام قائلم که همه کارا رو میسپرم به دست راستم و الانم چون واسه همه درسا خلاصه مینویسم شدیدا دست‌درد گرفتم و لعنت بهش!

جلد ۵ آتش بدون دود رو تموم کردم و دست و دلم به کتاب جدید نمیره.تموم روز یا خوابم یا پای گوشی یا درس که خب حس میکنم ۱۱ ساعت خوابیدنم توی روز یکم ابنورماله!از وقتی اومدم حتی یه فیلم ندیدم و گس وات!توی این دو هفته دو بار بیشتر از خونه نرفتم بیرون!در اصل جایی ندارم برم و به خاطر اخلاق زیبای خانواده فعلا حوصله با دوست بیرون رفتنم ندارم!هی پوسیدگی شناسی میخونم و لعنت بهش وسواسیم کرده شاید دلیل شروع تنفرم از شیرینی‌جات همین درس کوفتیه که هی میگه اینا گند میزنن توی دندون!و منم وسواسی طور میشینم هی مسواک میزنم و نخ دندون میکشم و کل دندونام انگار درد گرفتن!بی جنبه تر از خودم واسه این رشته ندیدم!

پاشم برم یکی دو قسمت ریک اند مورتی ببینم شاید یکم مغزم آروم شه!

۱۰ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان