١٠٧

عکساشو فرستاده .برای تولد همکلاسیش مختلط ٨ نفره رفتن خارج شهر.طرز تحولش جالب بود برام.پارسال که اون هنوز پشت کنکوری بود وقتی بهش گفتم مختلط بیرون میریم کلی تعجب کرد و گفت کارت درست نیست و بیرون رفتن با پسرا اَخه و جیزه و اینا!و نباید با پسرا بیرون بری و توی نظرش دخترای بد!اینکارا رو میکنن حالا ما نهایت بیرون رفتنمون کافه و رستوران بود.الان من که عادیه برام دیگه الان ولی جالب بود که انقدر صمیمی دور هم هستن مخصوصا خودش تقریبا توی بغل یکی از پسرا بود!والا ما بعد دو سال هنوز خیلی خیلی فاصله هارو رعایت میکنیم!موضوع جالبتر این بود که دوستم عقد کرده ولی هنوز نگفته به کسی و حلقه نمیذاره!اصلا نمیتونم این موضوع رو درک کنم حقیقتا!

خلاصه که یجوری نباشیم که بعد یکسال عقایدمون از این رو به اون رو بشه!

۷ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان