گویا میگن در جهت تخلیه روانی و آرامش غر بزنین:))

از آدمایی که با دیدنت تنها کاری که می کنن گشتن دنبال یه ایراده تا بکوبن تو صورتت بدم میاد.حتی اگه اون آدم خالم باشه و دوسش داشته باشم!یه چیزایی رو ایراد می گیره که خب خودتم میدونی!ولی کاملا به روت میاره اونو!و همچنین از غرورش بدم میاد!اینکه فکر میکنه چون وضع مالیشون خیلی خفنه یعنی کاملتریه!حالا واقعا هنر و کار خاصیم بلد نیستا!ولی به حدی از خودش تعریف میکنه و بقیه رو از بالا به پایین نگاه میکنه که حرص آدمو درمیاره! نمیدونم چجوری بعضیا به خودشون اجازه میدن انقدر بدبین و ایرادگیر باشن!و نسبت به خودش خوشبین!!!نمونه بارزش پسر بزرگشه که معتقده پسرش هوشش خیییلی بالاست و ماها معمولی ایم.و پسرش درسخون نبوده وگرنه تک رقمی می اورده!حالا لازم به ذکره که پسرخاله محترم تموم زندگیش توی بهترین مدارس شهرشون(از شهرای منظقه ١) به زور پول درس خونده و ننداختنش بیرون و برای کنکور هم با اساتیدی که امثال من نهایتش سر کلاس ١٥٠ نفریش میرفتیم مرتبا و هفته ای چند بار کلاس خصوصی میگرفت.و نهایتا رتبشم پنج رقمی شد و یه رشته الکی قبول شد.کلا فقط بذاریش از خوبی خودش و بچه هاش میگه اما عمرا از خوبی کس دیگه ای نمیگه فقط بلده ایراد بگیره!جالب اینه که هر بار قراره ببینمش استرس می گیرم باز قراره از چی ایراد بگیره!
بیایم بی تربیت باشیم:))واکنشم بعد از حرفاش بالا اوردن یکی از انگشتامه و بیان به یه ورم😁خیلیم راضیم و واقعا حس آرامش میده بهم:))
+لازم به ذکره که وقتی رتبه ی کنکورم اومد و بهش گفتم به حدی زد توی ذوقم که حالم از خودم بهم خورد!و همچنان لازم به ذکره که رتبم سه رقمی منطقه ١ شده بود!!!
۸ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان