یادم تو را فراموش...

داشتم ویروس میخوندم برای امتحان.گفته بود جواب نتایج آزمایش  needle stick برای HCV ٦ تا ١٢ هفته بعد میاد.احتمال ابتلا هم 0.3% هست.یاد دکتر گلسا افتادم.از ته ته ته دلم آرزو کردم حالش خوب باشه و خدایی نکرده اتفاقی براش نیوفته.بعدش دیدم جالبه که دارم برای یه نفر که نه میشناسمش نه میدونم کجاست دعا میکنم.گفتم ممکنه یعنی یه روز یه نفری که نمیشناسمش و شاید یه جای خیلی خیلی دور باشه یهو یاد من بیوفته و برام دعا کنه؟


+درگیر امتحاناتم.حالا اونقدرام نمیخونما ولی ذهنم که درگیر بشه انجام کار دیگه و نوشتن برام سخت میشه.ایشالا زود تموم میشه و برمیگردم...

۱۵ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان