78
عمیقا به این نتیجه رسیدم که ٨٠ درصد شوخیایی که اطرافیان باهامون می کنن واقعیتیه که میترسن مستقیم به خود آدم بگن.شوخیای اطرافیانتونو جدی بگیرین.
دیشب رسیدم شهر دانشجویی.دانشگاه عمیقا مسخره شده!یا استادا حضور غیاب نمی کنن و نمیریم یا میریم و کنسل میشن کلاسا این بین فقط به خاطر یه سری کلاس مسخره فقط میریم دانشگاه!کلا حس نمی کنیم داریم دانشگاه میریم!و خیلی مسخرست که ترمی مثل ترم قبل اونقدر برناممون سنگین بود که کلی اذیت شدیم و این ترم انقدر مسخرست!هفته دیگه امتحان میکروب دارم و اصلا نمیدونم میکروب راجع به چیاست!و همچنان تصمیم به خوندن ندارم!فصل دو فرندز رو دارم می بینم.جلد ٩کلیدر رو شروع کردم.و همین!کار خاص دیگه ای انجام نمیدم!دلم میخواست کلاس زبان برم ولی الان اصلا شرایطشو ندارم.شدیدا متاسفم که منی که اونقدر زبانم قبلا قوی بود الان تا این حد همه چی یادم رفته باشه حتی به سری گرامرای ساده رو!که خب قطعا ٥سال دوری از زبان خوندن دلیلش بوده.نمیدونم اصلا از کجا شروع کنم!چی بخونم چیکار کنم!میخوام اقلا یه چند تا کار مفید انجام بدم این ترم که بیکارترم.
توی چند تا پست قبل گفتم از یکی از همکلاسیا که روز کودک رو بهش تبریک گفتم.حالا گیر داده چرا برام کادو نگرفتین!😐منم گفتم یادم رفت و اینا و در نهایت قرار شد واسه تولدش کادو ببرم😐😐جالبیش اینه که روز تولدمون یکیه و ٢ آذره.میخوام برم براش پستونکی چیزی بخرم😁کاش دست دوم گیر میومد الان همین پستونکام فک کنم خداتومن شده!گیری افتادیما!