از سری خواب های خاک برسری😁

یه مدل خواب که نه کابوس هست که توش یه دزد ترسناکه و فقط منم که باید داد بزنم و کمک بخوام ولی صدایی از گلوم بیرون نمیاد و مثل این لال ها فقط ناله میکنم.ناله هایی که حس میکنم صدا نداره ولی اینجور که میگن با صدای بلنده توی واقعیت و در نتیجه خانواده با ترس میریزن روی سرم که چته تو؟؟؟و اصولا هر موقع خیلی فشار روم باشه اینجوری میکنم و عجیب یه مدته خیلی خیلی زیاد از این کابوسا میبینم.دعام کنید که دیوونه نشم فقط😁

۹ لایک:)
چرا ما کور شدیم؟
نمی دانم.شاید روزی بفهمیم.
میخواهی نظرم را بدانی؟؟
بله بگو.
به نظرم ما کور نشدیم،کور هستیم.چشم داریم اما نمی بینیم،کورهایی که می توانیم ببینیم،اما نمی بینیم.
قسمتی از رمان کوری،اثر ژوزه ساراماگو
____________________________
تیارا یعنی آراینده ی چشم.اینجا نویسنده جوجه دانشجوییست و طب دندان می آموزد و می کوشد تا چشمان خود را به زیبایی ها و خوبی ها و مهربانی ها بیاراید.به دنیای کوچک نویسنده ی این وبلاگ خوش امدید.با نگاهی زیبا بخوانیدش.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان